به نام خدا
*
کجایی آرام دلم؟ بی قراری ام را نمی بینی؟ چشم های بر در مانده و چشمه های خشک اشکم را نمی بینی؟ صدایم را نمی شنوی؟
کجا به دنبالت بگردم؟ با این دست و پای بسته ام! چقدر به آسمان زل بزنم؟ چقدر با ماه و ستارگان فال بگیرم؟
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
چقدر نوحه بخوانم؟ چقدر اشک بریزم... این جمعه هم گذشت و تو اما نیامدی...
**
عادت کرده ایم واژه واژه ات کنیم؛ به نامت بسراییم به یادت بنویسیم. عادت کرده ایم از تو زیاد دم بزنیم. دم بزنیم و تو نباشی. نباشی و انگار نه انگار.
آب از آب تکان نمی خورد که نیستی. جایی برایت خالی نمی کنیم. تو را نمی جوییم. تو را نمی خوانیم. تو را نمی خواهیم.
عادت کرده ایم نباشی. انگار نه انگار.
عادت کرده ایم صبح به صبح چشمانمان را به روی غیر تو بگشاییم. به غیر تو سلام کنیم. به غیر تو لبخند بزنیم. به غیر تو دل خوش کنیم.
عادت کرده ایم یادت نباشیم. عادت کرده ایم نباشی.
و تو تماشایمان می کنی. مولای غریبم. تماشا می کنی و عادت کرده ایم نفهمیم!
بازدید امروز: 158
بازدید دیروز: 117
کل بازدیدها: 584946